راهی نیست

ساخت وبلاگ
راهی نیست

چشمان من بازاست اما نگاهی نیست

در شام نومیدی نوری پگاهی نیست

حالم نمی بینی فریاد خشکیده

جان می کنم بی تو این نیز گاهی نیست

غم فاتح دل شد کو خنده کو شادی

در حصر نومیدی اسبی سپاهی نیست

هر روز می میرم این زندگی مرگ است

من رفته از یادم در سینه آهی نیست

محکوم این زندان تا روز رستاخیز

حکم ابد اما دل را گناهی نیست

دزدیده شب ره را مهتاب هم رفته

بیخود چه می جویی وقتی که راهی نیست

لب های خشکیده وندر بیابانم

وهم است هر تصویر آبی به چاهی نیست

اندر کف شیری خون خواره افتادم

خاموش و تسلیمم دیگر پناهی نیست

آشفته می بینم دنیای فردا را

لشکر پریشان و سالار و شاهی نیست

12بهمن97

یادداشت...
ما را در سایت یادداشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 294892ms بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 3:02